loading...
ادعای عاشقــــــــــــی
BAHAR بازدید : 10 یکشنبه 17 فروردین 1393 نظرات (0)

سلام عزيزم,دارم برات يه نامه مينويسم آخرين نامه زندگيمو مينويسم آخه اينجا آخرين خط زندگيمه کاش منو تولباس عروسي ميديدي مگه نه اين که هميشه آرزوت همين بوده؟علي جان دارم

ميرم دارم ميرم که بدوني تاآخرش روحرفام ايستادم ميبيني علي بازم تونستم باهات حرف بزنم؟ديدي بهت گفتم بازهم باهم حرف ميزنيم؟ولي کاش منم حرفاي توروميشنيدم دارم ميرم چون

قسم خوردم.توهم خوردي يادته؟دامادقلبم تويي چراکنارم نميايي؟کاش بوديوميديدي مريمت چطورداره لباس عروسيشو باخون رگش رنگ ميکنه کاش بوديوميديدي مريمت تاآخرش روحرفاش

موند.علي مريمت داره ميره تابهت ثابت کنه که دوست داشت,حالا که چشمام داره سياهي ميره حالا که همه بدنم داره ميلرزه همه زندگيم مثل يه سرياله که ازجلوي چشام ميگذره.روزي که نگاهم

تونگاهت گره خورديادته؟روزي که دلامون لرزيديادته؟علي من يادمه,يادمه چطوربزرگترهامون همونايي که همه زندگيشون بوديم پاي روي قلب هردومون گزاشتن,يادمه روزي که بابات ازخونه

پرتت کرد بيرون که اگه دوسش داري تنهابروسراغش.يادمه روزي که بابام خوابوندزيرگوشت که ديگه حق نداري اسمشوبياري.يادته اونروزچقدگريه کردم؟تواشکاموپاک کردي وگفتي گريه

ميکني چشمات قشنگ ترميشه ميگفتي که من بخندم.علي حالا بياببين چشام به اندازه کافي قشنگ شده يابازم گريه کنم؟يادمه روزي که بابات فرستادت شهرغريب که چشمات توچشماي من

نيوفته ولي نميدونست عشق توتوقلب منه نه توچشام.روزي که بابام ماروازشهروديارآواره کردچون من دل به عشقي داده بودم که دستاش خالي بودکه واسه آيندم پول نداشت ولي نميدونست

آرزوي من نگاه توبودنه تودستات.دارم به قولم عمل ميکنم هنوزم روحرفم هستم ياتو يامرگ؟پامو ازاين اتاق بزارم بيرون ديگه مال تونيستم ديگه توروندارم نميتونم ببينم به جاي دستاي گرم

تودستاي يخ زده يه غريبه تودستام باشه.همينجاتمومش ميکنم واسه مردن ديگه ازبابام اجازه نميخوام.واي علي کاش بودي وميديدي رنگ قرمزخون بارنگ سفيد لباس عروس چقدبهم

مياد.عزيزم ديگه ناي نوشتن ندارم دلم برات خيلي تنگ شده,ميخوام ببينمت دستم ميلرزه طرح چشمات پيش رومه دستموبگيرمنم باهات ميام...


پدرمريم نامه تودستشه کمرش شکست بالاي سرجنازه دخترقشنگش ايستاده وگريه ميکنه سرشوبرگردوند که به جمعيت بهت زده وداغدارپشت سرش بگه چه خاکي توسرم بريزم که توي

چهارچوب دريه قامت آشناميبينه.آره پدرعلي بوداونم يه نامه تودستشه چشاش قرمزه صورتش بااشک يکي شده بود.نگاه دوتاپدرتوهم گره خوردنگاهي که خيلي حرفها توش بودسکوت کردند

وبهم نگاه ميکردندسکوتي که فرياددردهاشون بود.پدرعلي هم اومده بودنامه پسرشوبرسونه به دست مريم اومده بودکه بگه پسرش به قولش عمل کردولي دير رسيده بود.حالا همه چيزتموم شده

بودودفترعشق علي ومريم بسته شده بودحالا ديگه دوتاقلب نادم وپشيمون دوپدرمونده واشکاي سرد دومادرويه  دل داغديده ازيه داماد نگون بخت مابقي هرچي مونده گذر زمانه وآينده بازهم

اشتباهاتي که فرصتي براي جبران پيدانميکنه.


پـــــــــــــــــــايــــــــــــــــــــان

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
آدمی درآغوش خداغمی نداشت پیش خداحسرت هیچ بیش وکمی نداشت دل ازخدابریدوبرزمین نشست صدباردل بست ودلش شکست به هرطرف نگاه کردراهش بسته بود یادش آمدیک روزعهدش راباخدا شکسته بود
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    خیلی ممنون از بازدید شما نظر بدید
    آیامطالب زیباست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 107
  • کل نظرات : 37
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 17
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 10
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 1,962
  • کدهای اختصاصی